داراو سارا
هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا
شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا
سارا لباس پوشید، با جبهه ها عجین شد
در فکه و شلمچه، دارا به روی مین شد
چندین هزار دارا، بسته به سر سربند
یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و دربند
سارای دیگری در، مهران شده شهیده
دارا کجاست؟ او در، اروند آرمیده
دوخته هزار سارا چشمی به حلقه ی در
از یک طرف و دیگر چشمی زخونِ دل، تر
سارا سئوال می کرد، دارا کجاست اکنون؟
دیدند شعله ها را در سنگرش به مجنون
خون گلوی دارا آب حیات دین شد
روحش به عرش و جسمش، مفقود در زمین شد
در آن زمانه رفتند، صدها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار «دارا»
هنگام جنگ دارا گشته اسیر و دربند
دارای این زمان با بنزش رود به دربند
دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه
در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه، چادر «لباس جین» شد
با چفیه ای که گلگون از خون صد چو داراست
سارا، خود از برای، جلب نظر بیاراست
آن مقنعه ور افتاد، جایش فوکل درآمد
سارا به قول دشمن از اُملی درآمد
دارا و گوشواره، حقا که شرم دارد!
در دستهایش امروز، او بند چرم دارد
با خون و چنگ و دندان، دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم
یارب تو شاهدی بر، اعمالمان یکایک
بدم المظلوم یا الله، عجل فرجه ولیک
جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آن ها به جبهه رفتند، اینها شدند طلبکار!!!
مرحوم ابوالفضل سپهر- دفتر سرخ