شهيدي كه حضرت زهرا (س) خبر شهادتش را داد
حال غريبي پيدا كردم، من و حضرت زهرا عليها السّلام !
حضرت فاطمه زهرا عليها السّلام ، آقا امام حسن عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام دو طرفش نشسته بودند . آنقدر مبهوت و متحير بودم كه كلامي براي گفتن نيافتم، دوباره سلام دادم، به آقا امام حسن عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام ،به اصحاب عاشورايي به مولا علي عليه السّلام !
حضرت زهرا عليها السّلام فرمودند :
پسرانم حسن و حسين ، سلام خدا بر شما باد
ايشان (نورالله) چند روز ديگر مهمان ما خواهد بود .
بعد آقا امام حسين عليه السّلام دست روي سرم كشيدند و من ناگهان از خواب پريدم .
اين بشارت بود. سيد جون ! مدتهاست كه منتظرش بودم ، واقعيت اينه كه تا منتظر نباشي، خونده نخواهي شد. بايد آرزو كني تا آرزوهات سراغت بيان. بيدار كه شدم، وقت اذان بود. وضو گرفتم، فكر كردم كه قرار است چند روز ديگه ، اصلاً خبر كه داري داريم ميريم مهران؟ ميدوني انشاءالله من شهيد ميشم، بشارتش رو گرفتم، ميدونم كه :
به غريبانگي حضرت زهرا عليها السّلام به شكل غريبانهاي هم شهيد خواهم شد انشاءالله !
بغض گلويم را گرفت، تو حيرت ماندم. آره ما برحقيم و اينها نشانه آن ظهور حقيقت مطلق است. بلند شدم شهيد ملاح را بغل كردم. گفت: تو شك داري؟ گفتم: بيا يك شرطي ببنديم، اگه جا موندم ، شفاعتم كن .
عصر روز پنجم از اين واقعه، 16 تيرماه 65 سربندها كه روي پيشاني رفت، به ياد ملاح افتادم. دور و برم را گشتم. آخه قدش بلندتر بود و ته ستون ميايستاد.
رفتم نزديكش و گفتم : « هي مرد، قول و قرار ما رو كه يادت هست؟ »
لبخندي زد و گفت: « سيد ، از همين حالا تو سوتت را بزن. »
طولي نكشيد كه با رمز « يا اباعبدالله الحسين عليه السّلام » وارد عمليات شديم و چند روز بعد در حين آزادسازي مهران « نورالله ملاح » بر بلنداي قلاويزان با اصابت مستقيم راكت هواپيماي دشمن به شكل غريبانهاي ، مظلومانه شهيد شد و چنان پودر شد كه چيزي از جنازهاش باقي نماند. در سحرگاه 17 تيرماه 65 نورالله مهمان حضرت زهرا عليها السّلام شد.
راوی : غلامعلي لساني
برای شادی روح ملکوتی امام شهدا (ره) و روح مطهر شهدا ، صلوات
أللّهُمَ صَلّ عَلَی مُحَمّد وَ آلِ مُحَمّد وَ عَجّل فَرَجَهُم
صفحات: 1· 2